دادیار: فروشگاه آنلاین کتاب حقوقی
حقوق بین الملل، روابط بین الملل، نظریه ها و فرانظریه ها در روابط بین الملل
سیدجلال دهقانی فیروزآبادی
مخاطب
1000
سال چاپ | 1394 |
نوبت چاپ | 1 |
تعداد صفحات | 268 |
شابک | 9786005750218 |
نظریهها و رویکردهای نظری مختلف و متعارضی در رشته روابط بینالملل ساخته و پرداخته شده است. برخی از این رهیافتهای نظری پیش از تأسیس و تکوین رشته مستقل روابط بینالملل در سال 1919 وجود داشتند. اما غالب این رویکردها و نظریهها پس از شکلگیری رشته روابط بینالملل و به ویژه پس از جنگ جهانی دوم تدوین و تکامل یافتند؛ به گونهای که امروزه نظریههای روابط بینالملل جزیی از واقعیت این دیسیپلین علمی به شمار میروند. هر یک از این نظریهها از منظر خاصی به جهان روابط بینالملل و پدیدههای بینالمللی مینگرد و تبیین و تفسیر متفاوتی از آن ارائه میدهد و توصیه و تجویز مختلفی نیز در مورد آن دارد. براین اساس، نظریهپردازی بهعنوان یک کنش معرفتی، یکی از مهمترین اهداف مطالعات روابط بینالملل است.
با عنایت به نقش و کارکرد نظریهها در درک، فهم، توضیح و تفسیر روابط بینالملل، از یک سو، و آثار عملی و سیاستگذارانه آنها از سوی دیگر، واکاوی ماهیت، اهداف و انواع نظریههای روابط بینالملل و فرایند نظریهپردازی بهعنوان معرفت نوع دوم اهمیت و ضرورت مییابد. از این رو، تقریر و تشریح نظریههای روابط بینالملل و تبیین چگونگی و فرایند نظریهپردازی یکی از موضوعات و مباحث مهم روابط بینالملل میباشد که در دهههای اخیر رونق و رواج بسیاری یافته است.
توضیح نظریهها و تبیین چگونگی پردازش آنها در چارچوب فرانظریه صورت میگیرد؛ به طوری که توضیح ماهیت، هویت و قدرت تبیین نظریههای مختلف و فرایند پردازش آنها نیز ارزش معرفتی دارد و جزئی از فعالیت علمی به شمار میرود. فرانظریه روابط بینالملل درصدد پاسخگویی به این پرسش معرفتی است که یک نظریه خوب و مطلوب روابط بینالملل چگونه است و چه ویژگیهایی دارد. از این رو، فرانظریه بخشی از تلاش و تحقیق برای تبیین موضوع اصلی روابط بینالملل بهصورت غیرمستقیم است، زیرا اگر این ادعا درست باشد که دستکم بخشی از معنای واقعیت بستگی به نظریه دارد، و این که نظریه نیز برای اثبات صحت و صدق خود وابسته به فرانظریه است، فرانظریه در روابط بینالملل از جایگاه والایی برخوردار میباشد. پس فرانظریه، همانگونه که در فصل اول توضیح داده خواهد شد، به معنای نظریهای درباره نظریه نه تنها انحراف از موضوع اصلی روابط بینالملل نیست بلکه در متن رشته روابط بینالملل قرار دارد.
بنابراین، فهم و درک و تحلیل درست روابط بینالملل در گرو شناخت دقیق و عمیق نظریههای روابط بینالملل است؛ به گونهای که میتوان ادعا کرد که بدون نظریه نمیتوان روابط بینالملل را به خوبی درک و فهم کرد، زیرا هیچ کس فارغ از نظریه به جهان روابط بینالملل نمینگرد و آن را دریافت نمیکند. بدین ترتیب، برداشت درست از واقعیتها و پدیدههای بینالمللی مستلزم شناخت صحیح از نظریههای تبیینکننده آنها میباشد. این امر اهمیت و ضرورت مطالعه و توضیح نظریهها و فرانظریههای روابط بینالملل بهعنوان هدف اصلی این کتاب را موجه میسازد.
بنابراین، در این کتاب، از یک سو، در بخش اول، تلاش میشود تا فرانظریههای روابط بینالملل توضیح داده شود. به منظور تأمین این هدف نخست معنا و مفهوم فرانظریه و فرانظریهپردازی و جایگاه آن در روابط بینالملل بررسی میشود. سپس هریک از فرانظریههایی که نظریههای روابط بینالملل برپایه آنها تکوین مییابد تقریر و تبیین میشود. از سوی دیگر، در بخش دوم، پس از بحث و بررسی نظریه و نظریهپردازی در روابط بینالملل، مهمترین نظریههای روابط بینالملل مرور میشود. ملاک اهمیت نظریهها نیز میزان تأثیرگذاری و رواج آنها در رشته روابط بینالملل است. میزان تأثیرگذاری نیز، همانگونه که در فصل سوم استدلال خواهد شد، برحسب حضور مؤثر و تعیینکننده نظریه در مناظرههای شکلدهنده به دانش نظری روابط بینالملل تعریف میشود.
بیان چند نکته دیگر، که در این کتاب به طور مستقیم و غیرمستقیم به آنها پرداخته میشود، نیز ضرورت دارد؛ نکاتی که انتظاری را که ما باید از نظریهها و فرانظریههای روابط بینالملل داشته باشیم تعیین و تعریف میکنند. اول، رشته و دانش روابط بینالملل به ویژه نظریههای روابط بینالملل، همانگونه که استنلی هافمن و استیو اسمیت تصریح میکنند، ساخته و پرداخته محافل و مراکز علمی و دانشگاهی آمریکاست. به گونهای که سایر ملتها و کشورها، حتی اروپایی، نقش و سهم اندک و حاشیهای در تأسیس، تدوین، توسعه و تکامل این حوزه معرفتی داشتهاند. تنها پس از فروپاشی شوروی است که محافل علمی اروپایی درصدد ایفای نقش فعالتر و سازندهتری برآمدهاند. تنها مورد استثناء شکلگیری مکتب انگلیسی در محافل دانشگاهی بریتانیا بوده است.
تکوین و تکامل نظریهها و رهیافتهای نظری غالب و رایج در رشته روابط بینالملل در محافل دانشگاهی و نظری آمریکا یا حتی غرب، دلالتها و پیامدهای نظری و عملی خاص خود دارد که باید مدنظر قرار داد. اولاً، با توجه به زمینهمندی و فرهنگزدگی نظریهها، رشد و نمو نظریههای روابط بینالملل در بافتارها و ساختارهای فکری و فرهنگی آمریکایی و غربی، آنها را سرشار و پربار از دغدغههای آنان میکند. واقعیتی که به جز اثباتگرایی خام و اولیه همه مکاتب فلسفی و فرانظریههای رایج در روابط بینالملل کم وبیش به آن اذعان دارند.
ثانیاً، همانطور که رابرت کاکس میگوید، از آنجا که هر نظریهای در جایی، توسط کسی و با هدفی تکوین یافته و تدوین میشود، و هیچ نظریه خنثی و بیطرفی عملاً وجود خارجی ندارد، نظریههای روابط بینالملل متضمن اهداف و مقاصد خاص هستند. ماهیت زمینهپرورده نظریههای روابط بینالملل بر آن دلالت دارد که اهداف آنها، دستکم بهصورت ضمنی و ناخواسته و ناخودآگاه، تحت تأثیر آرمانها و آماج بافتاری است که در آن تدوین و تکوین یافتهاند. باز واقعیتی که به جز تجربهباوران و علمگرایان افراطی به درستی آن اعتراف میکنند.
ثالثاً، زمینهمندی و هدفمندی نظریههای روابط بینالملل حاکی از این امر است که آنها بازتاب دهنده تجارب و بیانگر مسائل جامعه یا جوامعی هستند که در آن ساخته و پرداخته شدهاند. به گونهای که نظریههای روابط بینالملل حاصل تجارب خاص انسانی اعم از عینی، ذهنی، شخصی و اجتماعی در مواجهه با مسائل و مشکلاتی هستند که نظریهپرداز و جامعه او با آنها روبهرو بودهاند. از این رو، به رغم ادعای عمومیت و شمولیت بعضی از نظریهها، آنها تجارب و مسائل همه بشریت را، دستکم به، یک میزان منعکس نمیسازند.
رابعاً، نظریههای روابط بینالملل براساس اهداف، تجارب و مسائل خاصی که دارند، راهحلها، توصیهها و تجویزهای عملی و نظری خاصی را نیز ارائه میدهند؛ به طوری که چگونگی تلقی و تجربه واقعیت و مسائل بینالمللی در نظریهها به راهحلها، توصیهها و تجویزهای نظری متفاوتی از سوی آنها میانجامد. حتی اگر نظریه را کاملاً عینی و عاری از ارزش بدانیم که خالی از توصیه و تجویز است، باز بدان معنا نیست که امکان استفاده تجویزی از آنها در سطح کاربردی و سیاستگذاری وجود ندارد.
دوم، براساس زمینهمندی، هدفمندی و فرهنگ پروردگی نظریههای روابط بینالملل، نباید انتظار داشت که آنها همه آرمانها و آمال بشر را منعکس سازند و برای همه مشکلات جوامع بشری راه حل ارائه دهند. همچنین نباید توقع داشت که آماج و اهداف همه کشورها و جوامع به یک میزان در این نظریهها بازتاب یابد و برای مشکلات آنها راهحل ارائه شده باشد. بلکه، همانگونه که گفته شد، نظریههای روابط بینالملل به طور گزینشی عمل میکنند و اهداف و مسائل خاصی را منعکس میسازند که لزوماً فراگیر و جهانشمول نمیباشد.
سوم، درک و فهم نظریههای روابط بینالملل مستلزم و نیازمند خوانش و دانش انتقادی است؛ به گونهای که باید در هر دو سطح تدوین و توجیه، به اهداف و عواقب آنها اندیشید و به نقل و تقلید صرف آنها نپرداخت. البته ناگفته پیداست که دانش و خوانش انتقادی خود در گرو شناخت و معرفت دانش نظری موجود است؛ به گونهای که در صورتی میتوان به نقد نظریههای موجود پرداخت که از آنها شناخت دقیق و عمیق داشت. از این رو، برای نقد نظریههای متعارف و رایج در روابط بینالملل نخست باید آنها را به دقت خواند و فهمید، چون بدون فهم و درک درست و دقیق نظریههای موجود و مبانی فرانظری و فلسفی آنها نه میتوان به نقد آنها پرداخت و نه میتوان فراتر از آنها رفت.
چهارم، فراتر رفتن از نظریههای روابط بینالملل موجود، نیازمند فراگرفتن آنهاست. از این رو، براین اعتقادم که نظریه بومی و ایرانی و اسلامی روابط بینالملل، هم ممکن است و هم مطلوب، ولی درانداختنِ چنین نظریهای بدون پرداختن به نظریههای موجود ناممکن و حتی ناموجه است، چرا که نخست باید نقص، نقصان و ناکارآمدی نظریههای موجود را بهصورت مستدل و مستند برمَلا ساخت تا ساختن و پرداختن نظریهای دیگر مدلّل و موجه گردد. حتی به فرض اینکه پرداختن یک نظریه بومی هیچ ارتباط منطقی با سایر نظریههای روابط بینالملل نداشته باشد، دستکم در مقام مقایسه و تطبیق این دو، شناخت نظریههای موجود و متعارف در علم روابط بینالملل یک ضرورت معرفتی است.
پنجم، براساس آنچه آمد، نقد و ارزیابی نظریههای موجود در روابط بینالملل اگرچه لازم و ضروری است ولی برای نقد در ابتدا باید نظریهها و فرانظریههای روابط بینالملل را تقریر و تشریح کرد. هدف این کتاب بیش از آنکه نقد و ارزیابی نظریههای روابط بینالملل باشد، توضیح و تقریر آنهاست. نقد و ارزیابی نظریههای روابط بینالملل فرصت و فضای دیگری میطلبد که امیدوارم در چارچوب تألیف کتاب مستقل دیگری تحقق یابد. صاحب این قلم با همکاری صاحبنظران دیگر درصددند که در آیندة نزدیک به این مهم جامه عمل بپوشانند.
ششم، آموزش و آموختن نظریههای رایج در روابط بینالملل، از منظر سیاستگذارانه نیز ضرورت و اهمیت دارد. از آنجا که نظریههای حاکم بر روابط بینالملل به ذهنیت تصمیمگیرندگان بسیاری از کشورها شکل میدهند، تصمیمگیری و سیاستگذاری این کشورها در چارچوب این نظریهها صورت میگیرد. از این رو، از یک طرف، درک و فهم رفتار و سیاستها در روابط بینالملل مستلزم شناخت دقیق این نظریهها میباشد. از طرف دیگر، چون تصمیمگیری و سیاستگذاری واقع بینانه نیازمند شناخت درست ذهنیت و عقلانیت سایر بازیگران بینالمللی است، درک و دریافت مبانی نظری شکلدهنده به این ذهنیت و عقلانیت ضرورت مییابد. افزون براین، هدف اصلی مطالعه و آموزش روابط بینالملل شناخت بهتر و بیشتر از چگونگی و چرایی رفتار کشورها در نظام بینالملل جهت خدمت به منافع ملی کشور است. تحقق و تأمین این هدف نیز نیازمند آگاهی از اهداف و انگیزههای رفتاری کشورها میباشد. فهم نظریههای روابط بینالملل کمک میکند تا این هدف محقق گردد.
هفتم، از یک سو، عامگرایی نظری در قالب پردازش و پذیرش فراروایتهای نظری و نظریههای جهانشمول نباید ما را از درک ماهیت زمینهپرورده و فرهنگزده نظریههای روابط بینالملل بازدارد. اما، از سوی دیگر، برای پرهیز از عینیتگرایی و مطلقگرایی نظری و مواجهه عالمانه با آن نباید در دامِ دامنسوزِ نسبیگرایی معرفتی و نظری افتاد. نسبیگرایی معرفتی به مراتب از عینیگرایی و عامگرایی معرفتی مضرتر و مخربتر است، چون سرانجام نسبیگرایی معرفتی و نظری خلط علم و شبهعلم و پوچگرایی و هیچانگاری است که حیات فردی و اجتماعی را از معنا تهی میکند.
بنابراین، این واقعیت که معرفت و نظریه تحت تأثیر بافتار و ساختار اجتماعی و فرهنگی قرار میگیرد متضمن و مستلزم نسبیگرایی معرفتشناختی نیست. به بیان دیگر، زمینهمندی و فرهنگزدگی نظریههای روابط بینالملل بدین معنا نیست که همه آنها از ارزش معرفتی یکسانی برخوردارند یا اینکه همه آنها صادقند. زمینهپروردگی نظریهها بر این امر دلالت دارد که کاربست یک نظریه محصول یک محیط اجتماعی و فرهنگی برای تحلیل مسائل محیط دیگر با محدودیتهایی روبهروست. چون هر جامعهای دارای ارزشها و هنجارهای خاصی است که برمعارف و نظریههای تولیدشده در آنها تأثیر میگذارد. اما از سوی دیگر، صدق و کذب نظریهها را میتوان بر پایه ملاکها و معیارهای مشترک و مطلق یا دستکم مورد توافق سنجید و ارزیابی کرد. اگرچه، همانطور که توضیح داده خواهد شد، در اثر وجود نظریههای مختلفِ صدق این ملاکها و معیارها نیز مورد اختلافنظر است؛ به گونهای که فرانظریهها و نظریههای مختلف روابط بینالملل، بر اساس یکی از نظریههای صدق، به معیارها و ملاکهای متفاوتی قائلند.